کد مطلب:10151 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:766

خوش عاقبتي و بد عاقبتي
مقاله
«بِاِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»

الهي انطقني بالهدي والهمني التقوي



بحث در محرم پخش مي شود، بيننده هاي عزيز در محرم بحث را تماشا مي كنند، از چيزهايي كه خيلي قرآن تكيه كرده روي آن و حق هم همين است، اين است كه آدم يك حرف حقي را كه زد پايش بايستد. اگر كسي حرفي را بزند مقاومت نكند ارزشي ندارد. مشكل كربلا اين بود كه دوازده هزار نفر دعوت كردند از امام حسين، پاي دعوت نايستادند.

پس موضوع بحثمان اين باشد، استقامت در راه، بد عاقبتي، خوش عاقبتي، خطر بد عاقبتي.

استقامت در راه را قرآن مي فرمايد كه «قَالُوا» مي دانيد يعني چه، «رَبُّنَا»، يعني چه؟ «ثُمَّ»، ثم يعني چه؟ «اسْتَقَامُوا» يعني چه؟ استقامت، اين آيه قرآن است، خدا تعريف مي كند مي گويد اينهايي ارزش دارند كه «قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ» گفتند پروردگار ما خداست، «ثُمَّ اسْتَقَامُوا» فصلت/30 استقامت كردند. من يك آماري دارم از قرآن، يعني حالا همه قرآن را هم بررسي نكردم، آنچه خدا به ذهنم آورده، محفوظاتم را نوشتم، ولي بيش از اينها حتماً هست.

1- زهير يار خوش عاقبت امام حسين و بدعاقبتي

براي خوش عاقبت ها، يكي زهير، از اين هفتاد و دو نفري كه يار امام حسين بودند، زهير اصلا جزء حزب امام حسين نبود، امام حسين هم داشت مي رفت كربلا، زهير هم داشت مي رفت جاي ديگر، اينها در جاده به هم برخورد كردند، يك ملاقاتي كرد، امام حسين مطالبي را براي ايشان فرمود، ايشان گفت پس من مي آيم جزء حزب تو. زهيري كه در عمرش خط ديگري بود، يك مرتبه در جاده ملحق شد به امام حسين، آنوقت دوازده هزار نفر كه مريد امام حسين خودشان را قلمداد كردند و نامه دعوت نوشتند، امام حسين را تنها گذاشتند. حدود 18 هزار نفر در كوفه صبح با مسلم بيعت كردند كه ما جزء تو هستيم، غروب يكي از اينها مسلم را به خانه خودش دعوت نكرد و در كوچه هاي كوفه غريب بود. اينكه مي گويند ما اهل كوفه نيستيم، چون كوفه صبح يك جور بود، مردم كوفه، اين راديو كوچك ها را ديديد تكانش مي دهي اردو مي خواند، تكانش مي دهي انگليسي مي خواند، تكانش مي دهي، يعني مردم كوفه مثل اين راديوها بودند كه يك ميلي متر اين طرف و آن طرف مي شود صوتش عوض مي شود. استقامت در تحصيل. خيلي از دانشجوهاي ما روزهاي اول ورودشان در دانشگاه، حجابشان خوب است، مي روند آنجا جور ديگري مي شوند. راهنمايي است در نماز شركت مي كند، مي رود دبيرستان يك خورده افت مي كند، مي رود دانشگاه افت مي كند، البته همه را نمي گويم، بعضي هم برعكس است، اينكه انسان يك چيزي را گفت بايد پاي كار بايستد، پاي كار ايستادنش خيلي مهم است.

2- سلمان، سلمان ده درصد عمرش مسلمان بود، نود درصد عمر سلمان انحراف بود، يعني اگر مثلا فرض كنيد نود سالش است، از اين نود سال نه سالش مسلمان بود، هشتاد سالش جور ديگري بود، نود درصد عمر سلمان فارسي كج بود، ده درصد، خوش عاقبت شد، به قدري هم خوش عاقبت شد كه حضرت فرمود(سلمان منا اهل البيت) سلمان جزء ما اهل بيت شده، يعني اينقدر فتوكپي اهل بيت شده بود.

2- ايمان آوردن بلقيس و مردمان خورشيدپرست

3- بلقيس، بلقيس هم از آن خوش عاقبت ها است. بلقيس كيست؟ خانمي بود حكومت داشت، خورشيدپرست بود و تخت بزرگي داشت و جمعيتي داشت و هدهد پرنده آمد خدمت حضرت سليمان، از هدهد پرسيد كجا بودي، دير كردي، گفت منطقه اي را پرواز مي كردم خبري دارم كه تو هم خبر نداري، «أَحَطتُ بِمَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبراً» النمل/22 عربي هايي كه مي خوانم قرآن است، سليمان با اينكه پيغمبر معصوم هستي يك چيزي بلدم كه تو پيغمبر هم نمي داني، چي است؟ پرواز مي كردم از منطقه اي، پادشاهي داشتند خانم، خورشيدپرست، مردم هم دور او بودند، بعد حضرت نامه اي نوشت داد به همين هدهد و داد به آن خانم و يكي دو دفعه اي سفر رفت و برگشت، خانم مسلمان شد، يك پادشاه خانمي، شاه بود، اين پادشاه كافر با دو تا نامه مسلمان شد. اما پادشاه بدعاقبت، پيغمبر نامه اي نوشت به پادشاه ايران، نامه پيغمبر را پاره كرد؟ خسرو پرويز، خسرو پرويز نامه پيغمبر را پاره كرد، خوب اين هم بد عاقبت.

3- خوش عاقبت شدن ساحران فرعون

4- يكي از خوش عاقبت ها، سحره فرعون، حضرت موسي آمد پهلوي فرعون دعوتش كرد كه بيا خداپرست بشو، گفت من؟ خودم خدا هستم، «أَنَا رَبُّكُمْ الْأَعْلَي» النازعات/24 ترجمه اش را بلد هستيد، «أَنَا» يعني من، «أَنَا رَبُّكُمْ» يعني من پروردگار شما هستم، يعني اصلا من خدا هستم، ادعاي ربوبيت مي كرد، بالاخره وقتي موسي دعوتش كرد و معجز ه اش هم اين بود كه عصا را انداخت، «فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ» الأعراف/107 اژدها شد و گفت اين سحر و جادو است، من الان دستور مي دهم همه ساحرها بيايند، با سحر و جادو كاري بكنند كه تو ديگر معجزه ات رنگي نداشته باشد، ساحرها آمدند توي دربار و به فرعون گفتند كه «أَئِنَّ لَنَا لَأَجْرًا» الشعراء/41 آيا براي ما اجري هست؟ يعني اگر ما با سحر و جادو آبروي موسي را ببريم، آيا پولي هم به ما مي دهي؟ «قَالَ نَعَمْ» الشعراء/42 فرعون گفت بله، پولتان مي دهم، اصلا يك كارت سبز مي دهم صاف بيائيد در كاخ، «وَإِنَّكُمْ إِذًا لَمِنْ الْمُقَرَّبِينَ» يعني شما جزء مقربين هستيد. بعد وقتي اينها آمدند در يك جايي كه حالا جايش هم كجا باشد، زمان كي باشد؟ گفتند يك روز عيدي باشد، چون روز عيد مردم فراقت دارند جمع مي شوند كه سحر و جادوها را ببينند، معجزه موسي را هم ببينند، اين خودش مهم است كه بعضي كارها، مثلا انتخابات چه روزي باشد؟ جمعه باشد، فلان مسئله چه روزي باشد، اينكه گفتند «مَوْعِدُكُمْ يَوْمُ الزِّينَةِ» طه/59، «يَوْمُ الزِّينَةِ» يعني روز زينت، يعني روزي كه مردم زينت مي كنند، يعني روزي كه مردم خوش هستند، شاد هستند، مثل روز سيزده بدر ما، گفتند زمانش كي باشد، گفتند چاشتي، «أَنْ يُحْشَرَ النَّاسُ ضُحًي»، «ضُحًي» يعني چاشتي، مكانش كجا باشد؟ گفتند وسط شهر باشد كه همه شهر به آنجا دسترسي داشته باشند، «مَكَانًا سُوًي» طه/58 ببين، جا وسط باشد، زمان چاشتي باشد كه صبح زود نباشد، آخر شب هم نباشد، روز هم روز عيد باشد. يعني هم روز عيد باشد، هم مردم بيدار باشند، هم وسط شهر باشد. جمع شدند و گفتند «إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ» الأعراف/115 گفتند موسي تو اول يا ما اول؟ هر كدام دوست داريد، اينها سحر و جادوهايشان را مطرح كردند، طناب و عصا را انداختند و اين طناب و عصاها شروع كرد جنبيدن، حالا با جيوه مخلوط كرده بودند، يا چشم بندي بود، موسي جا خورد گفت نكند كه اين سحر و جادوها مردم را منحرف كند و خدا گفت كه جا نخور، صبر كن، حالا عصايت را بينداز، عصا را انداخت، اژدها شد، همه اين طناب ها و عصاها را قورت داد، يك مرتبه قرآن مي گويد «وَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سَاجِدِينَ» الأعراف/120 ساحرها همه افتادند به سجده، گفتند «آمَنَّا»، «آمَنَّا» يعني ايمان داريم «بِرَبِّ هَارُونَ وَمُوسَي» طه/70 ما همان پروردگار موسي و هارون را قبول داريم، فرعون گفت كه تكه تكه تان مي كنم، گفتند بكن، «فَاقْضِ» طه/72، «فَاقْضِ» يعني قضاوت كن، هر كاري مي خواهي بكن، ما تا حالا هم اشتباه كرديم عمرمان را صرف سحر و جادو كرديم، حق با ايشان است، خوشا به حال كسي كه وقتي فهميد حق با كي است، يك مرتبه صد و هشتاد درجه عوض شود، نگويد نه، من بايد روي حرفم بايستم. از كلمات غلطي كه در ايران معروف است اين است كه مي گويند حرف مرد يكي است، حرف مرد يكي است به شرطي كه حرفش درست باشد، اگر حرفش غلط است، نخير، سريع نگويم من چون گفتم از حرفم برنمي گردم، نه. ساحرهاي موسي هم همه سجده كردند، اينها خوش عاقبت شدند. صبح اينها كافر بودند، چاشتي ايمان آوردند، شب همه شهيد شدند. چون فرعون همه را به رگبار بست، امام مي گويد چطوري انسان عوض شود، صبح اول كافر، چاشت اول مؤمن، غروب اول شهيد.

4- خوش عاقبت شدن برادران يوسف

5- يكي از آدمهايي كه خوش عاقبت شدند بچه هاي يعقوب بود، بچه هاي يعقوب خيلي جنايت مهمي كردند، برادرشان حضرت يوسف را در چاه انداختند، اما بالاخره بعد از سي چهل سال گفتند كه اشتباه كرديم، هم به برادرشان گفتند ما را ببخش، كه يوسف گفت «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ» يوسف/92 يعني همه تان را بخشيدم، غصه نخوريد، چقدر كمال دارد يوسف، چقدر زيباست كه اگر يك كسي آمد گفت من غيبت تو را كردم، حلال كن، بگو حلال، نخير، بيخود غيبت كردي، اصلا از تو نمي گذرم، آبروي من را ريختي، روز قيامت مي خواهم يقه ات را بگيرم، بابا ولش كن، حالا همين كه بلند شده گفته عذرخواهي كردم ببخشش. حديث داريم چند تا چيز را از بچه ها ياد بگيريد، يكي اينكه بچه ها زود مي بخشند، ساعت 8 با هم دعوا مي كنند، 8. 30 رفيق مي شوند، چند تا چيز را از بچه ياد بگيريد، يكي لطافت روح است، لجباز نيست، بزرگ كه مي شوند لجباز مي شوند. حديث داريم اگر دو تا مسلمان با هم رفيق هستند بعد از هم جدا شدند، قهر كردند، روز چهارم برگردند، اگر سه روز بيشتر قهر اينها طول كشيد اينها هيچ كدام مؤمن واقعي نيستند. بالاترين درجه قهر سه روز است. من كسي را سراغ دارم كه يك بار ديدم لباس مشكي پوشيده، گفتم كسي تان مرحوم شده؟ گفت بله اخوي ام، گفتم مگر شما اخوي داشتيد؟ گفت بله من يك اخوي داشتم 42 سال بود با او قهر بودم، ما سركه هفت ساله شنيده بوديم، اما كينه سي چهل ساله نشنيده بوديم. آدم بالاخره گاهي وقت ها سرِ يك مسئله دعوايش مي شود، دعوا پيش مي آيد ديگر، بله، مگر اينكه اين طرف منحرف است، اگر طرف منحرف است كه اگر آدم با او رفيق شود منحرف مي شود، آن را بايد براي هميشه با او قهر كرد، اما اگر نه به من فحش داده، ديگر حالا من تا آخر عمر با او قهر كنم بخاطر يك فحش؟ برادران يوسف آمدند گفتند ما تو را در چاه انداختيم، فرمود «لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمْ الْيَوْمَ» آيه قرآن است كه خواندم، هيچ غصه اي نخوريد، همين الان بخشيدم، به بابايشان هم گفتند بابا، تو هم، ما تو را سوزانديم، سي چهل سال گريه كردي در فراق يوسف، فراق يوسف را ما بر دل تو نهاديم، حلال كن، گفت خيلي خوب، من هم براي شما استغفار مي كنم، «سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ» يوسف/98 برادرهاي يوسف هم خوش عاقبت شدند، يعني پيغمبركش بودند، اينها يوسف را در چاه انداختند به هواي اينكه نابود شود، يعني نيت كشتن پيغمبر خدا را كردند، نيت كشتن حضرت يوسف معصوم را كردند، اما حتي معصوم كشي هم مي شود خوش عاقبت شود. خيلي خوب اين هم يكي.

5- آثار نيت نيك و بد در دنيا

6- در سوره نون والقلم، يك قصه اي هست كه ماجرايش به اين صورت است كه پدري بود و باغي داشت و ميوه هايي داشت و وقت چيدن ميوه ها، به فقرا هم مي داد، پدر مرد و چند تا اولاد داشت و اين اولاد گفتند حيف است اين ميوه ها را پولش مي كنيم، بيخود بابايمان به فقرا مي داده، ما امسال كه بابايمان مرده ميوه ها را مي بريم مي فروشيم انبار مي كنيم مثلا، گفتند آخر فقرا مي فهمند، گفتند سحر مي چينيم، تا فقرا خواب هستند ما تمام كرديم ميوه ها را، سرِ شب خوابيدند و سحر گفتند يالا پاشو، هيچي، يواش يواش قدم ها را يواش برداريد، سر و صدا نكنيد، بي سر و صدا برويم، تا آمدند درِ باغ، ديدند نه اصلا باغ نيست، يك مشت خاكستر است، گفتند اه، راه را گم كرديم؟ گفتند نه، اينكه كوچه باغ پدرمان است، گفتند نيت كرديد به كسي ندهيد، خدا هم به شما نداد، كسي كه نيت بد كند سيلي مي خورد، مثلا بگويد بيائيد اين را خرابش كنيم، يك كسي هم نيت مي كند تو را خراب مي كند، بيائيد با هم آبرويش را بريزيم، بيائيد بترسانيمش، پشت ديوار بايستيم، تا مي آيد بپريم توي دلش، بيائيد يك تلفن به او بزنيم، اينكه مي گويند نيت بد گناه ندارد، نيت بد قيامت گناه ندارد، اما نيت بد دنيا سيلي دارد، (من حفر بئراً لاخيه وقع فيه) كسي كه چاهي براي برادرش بكند، اول خودش مي افتد در چاه. اگر يك شن انداختي توي ديگ، بيندازيم بلكه انشاءالله برود زير دهان يك كسي، اين اش را كه مي كشند آن شن مي افتد توي كاسه خودت، آن شن زير دندان خودت مي رود. يك سنگ گذاشتي يك سنگ جلوي پايت مي گذارند. داريم اگر كسي نگاه بد به دختر مردم بكند، جوان هاي ديگر هم نگاه بد به خواهر خودش مي كنند. نيت فساد براي ناموس مردم داشته باشي، مردها هم نيت فاسد براي ناموس تو دارند، روايت است اينهايي كه مي گويم، اينها شوخي نيست، اصلا سعي كنيد نيت بد براي هيچ كس نداشته باشيد. لذت نبريد از اينكه، مثلا در ماشين نشستي فلاني هم ماشين ندارد زيرِ باران است، لااقل غصه ات بشود، حالا اگر هم سوارش نمي كني بگو خدايا مشكل ايشان را هم حل كن، مشكل من را حل كردي، مشكل ايشان را هم حل كن. لذت نبريم كه ما بيست گرفتيم باقي ها صفر، از بيست گرفتن خودت لذت ببر، اما از صفر گرفتن ديگران اگر لذت ببري معلوم مي شود باطنت خراب است. مثلا يك كسي به من برسد بگويد آقاي قرائتي تو كه مي آيي توي تلويزيون، ما گوش مي دهيم، خوب الحمدلله اين لطف خداست، فلاني كه مي آيد تلويزيون را خاموش مي كنم، اگر اينجا كيف كردم معلوم مي شود روح من پست است، يعني لذت مي برم كه مسلمان ها گوش به حرف فلان آخوند ندهند، اين خيلي بد است. بيست گرفتي الحمدلله، ولي از اينكه فلاني صفر گرفت جان، صفر گرفت، چرا؟ از پيروزي خودت خوشحال شو، اما از سرنگوني ديگران لذت نبر، دنياست، امروز بهار اين است، آن پائيزش است، فردا برعكس مي شود، آن پائيز مي شود، تو بهار. به عكس مي شود، اصلا به قلب مي گويند، قلب يعني زير و رو، منقلب شد يعني زير و رو شد، همه چيز زير و رو مي شود.

گفتند خيلي خوب، نيت بد كرديد ميوه هاي باغ را به كسي ندهيد، خدا هم ميوه هاي باغتان را سوزاند. پس يك جمله گفتم، يادتان نرود، حواستان، لابد شما تيز هستيد ديگر، اينكه مي گويند نيت بد گناه نيست، يعني نيت بد در قيامت كيفر ندارد، اما نيت بد در دنيا سيلي دارد. نيت بد كنيد در دنيا سيلي مي خوريد، منتهي در آخرت نمي گويند مثلا چرا نيت بد كرديد، در عاقبت روي عمل حساب مي كنند. نيت بد براي كسي نكنيد.

برعكسش، هرچه نيت خوب بكنيد چراغ ها سبز مي شود، مثلا نيتت خوب باشد، از اول بگويي ما اين اتاق را همچين مي سازيم كه، اين خانه را همچين مي سازيم كه، اين سالن را همچين مي سازيم كه، برنامه ات اين باشد كه به ديگران هم خير برساني. بعضي از معمارها و مهندس ها روي در يك پنجره باز مي كنند، يك دايره كوچولو، لامپ را در آن دايره مي زنند كه اگر چراغ روشن است هم حياط روشن شود هم در كوچه مردم استفاده كنند، يعني مي خواهند يك خورده خير نور اين خانه به مردم هم برسد.

تهران ديدم يكي از دوستان ما يك خانه اي ساخته، شير آبِ خنكش را يك كم آورده در كوچه، گفتم شير آوردي، گفت بله، آخر قديمي ها اين كارها را مي كردند، چرا ما نمي كنيم؟ هي معماري جديد و مهندسي و برج، يكي از اين ساختمان هاي لوكس يك شير آب در كوچه نگذاشته، من گفتم نه، خانه اش را هم خيلي لوكس ساخته بود، از آن خانه هاي پر گران، اما يك شير آب گذاشته بود، گفته بود يك وقتي مردم مي خواهند بروند تشنه شان شد آب بخورند. نيت خير. مي رويم نان بگيريم، به هر حال مي بينيم نانوايي خلوت است، ما هم يك همسايه پيرمردي، پيرزني داريم، يك نان هم براي او بگيريم. مگر نوكرشم، چشمش كور شود، بچه هايش آمريكا هستند، بابا حالا بچه هايش آمريكا هستند، تو يك نان بگير به او بده، فردا هم يك كسي يك نان مي گيرد به تو مي دهد، در همين دنيا جزا مي دهد. كميته امداد يك خانواده فقير مسيحي را كمك كرد، از آن طرف دنيا يك پول سنگيني براي كميته امداد فرستادند، در همين دنيا آدم جزايش را مي بيند. اينطور نيست كه بگويي به من چه، مگر من كلفتش هستم، مگر من نوكرش هستم. اگر نيت خير داشته باشيد خير مي بينيد، نگو به من ربطي ندارد، جزء وظيفه من نيست، من مأموريت اين كار را ندارم، اضافه كار به من نمي دهند، حق نمي دانم اشتغال به من نمي دهند، چي، چي، چي، اينها گفتند توبه كنيم، گفتند خدايا ما نيت كرديم به فقرا ندهيم، باغمان سوخت، ما را ببخش، خدا اينها را بخشيد.

«اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنْ الْجِنِّ» الجن/1 قرآن مي گويد كه يك عده از جن ها آمدند بروند صوت قرآن را شنيدند، گفتند بايستيم ببينيم چه مي خواند؟ عجب حرفهايي است؟ فوري گفتند ما به اين حرفها ايمان داريم، بعد كه خودشان ايمان آوردند، فوري همين چهار تا كلمه اي كه ياد گرفتند به ديگران ياد دادند. يكي از كارهاي خوب اين است كه انسان اگر پاي تلويزيون، پاي منبر، در كتابي، يك نكته اي شنيد، اين را خط بكشد زيرش، يك نقطه بگذارد، بعد به رفيقش بگويد آقا جان، من يك كتاب خواندم، يك مجله خواندم اين صفحه اش را بخوان تو، ممكن است ديگران حوصله كتاب چهارصد صفحه اي نداشته باشند، حالا كه ما كه اين مقاله يا كتاب را خوانديم، چند جايش مهم است، آن قسمت هاي مهمش را نقطه بگذار، دست به دست بده آن قسمت هاي مهم را ببينند، يك فيلم خوبي است، عجب فيلم مهمي است، الو، خواهر، شبكه فلان اين ساعت را ببين تو، اين خير رساني است. سيب زميني ارزان است، دو كيلو هم براي او بخر، يك كتاب خوبي است، دو تا بخر. يك چيزي فهميديد به هم منتقل كنيد. خير برسانيد، خير مي بينيد. اين جوي هاي آبي كه مي خواهند آب را برسانند به مزرعه، درختهاي خودشان هم سبز مي شود، اگر اين جوي آب را به مزرعه نرساند خودِ جوب هم زباله دان مي شود، هركه ادرار دارد، سرِ جوي مي نشيند. يعني جوي خالي را زباله دان مي كنند، اما جويي كه آب را مي خواهد برساند به مزرعه چون اين جوي دارد خير مي رساند به مزرعه، درختهاي خودش هم سبز مي شود. سعي كنيد خير برسانيد. نابيناست دستش را بگيريد ببريد آن طرف خيابان. صدقه مي دهيد فقط براي سلامتي خودت نده، بگو براي سلامتي خودم، ودفع خطر از همه، نيت همه كن، نيتت را باز كن همه، خير برسانيد.

مي خواهيد يك كسي را تشويق كنيد، مي توانيد كف بزنيد، خوب اين تشويق است، ولي چيزي براي قيامتت ذخيره نشد، اما اگر گفتي براي سلامتي ايشان يك صلوات بفرستيد، هم ايشان تشويق مي شود، چون براي سلامتي اش صلوات فرستاديد، هم يك ذكر خدا براي قيامت شما ذخيره مي شود. چند منظوره، من يك وقت مثل زدم به لب، خدا يك شكاف گفته در صورت به نام لب، ببين چقدر خدا از اين كار مي كشد. مكيدن، بوسيدن، سخنراني، فوت كردن، گرفتن اكسيژن، پس دادن كربن، همه از همين. اين خير، يعني اين بركت كار است كه انسان با يك شكافي كه در صورت است اين همه بركات باشد.

از خريد، از تحصيل، از مطالعه مقاله، از يادداشت، مي رويم نماز جمعه، آقا بفرمائيد مي رويد نماز جمعه بفرمائيد شما هم سوار شويد. فلان فيلم است، فلان مقاله است.

6- عاقبت نيك پرهيزكاران در دنيا و آخرت

خوب قرآن چند تا آيه دارد مي گويد معطلتان نكنم، «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» الأعراف/128 عاقبت با متقين است. آمدند كربلا جمع شوند امام حسين را بكشند، آنوقت چه شد؟ اينهايي كه آمدند به عنوان طرفدارهاي يزيد و بني اميه امام را بكشند به چي رسيدند؟ هيچ كدامشان آبِ خوش از گلويشان پائين نرفت، يعني حرمله كه علي اصغر را تير زد، گلويش را پاره كرد، بعد از چند روز ريختند توي خانه او را بكشند، رفت در مستراح خانه، رفت زير يك سبد قايم شد، آوردندش بيرون با آهنِ داغ سوزاندش. همين عمر سعد كه گفت من امام حسين را مي كشم كه فرماندار ري بشوم، امام حسين را كشت و فرماندار ري هم نشد. قرآن مي گويد اينطور نيست كه اگر شما براي دنيا كار بكني، به دنيا برسي، خيلي ها براي دنيا كار مي كنند، از عاقبت مي مانند، به دنيا هم نمي رسند. «مَا نَشَاءُ» الإسراء/18 اگر ما بخواهيم به دنيا مي رسد، «لِمَنْ نُرِيدُ»، «مَا نَشَاءُ» آيه قرآن است، «لِمَنْ نُرِيدُ» هم جمله بعدش است، «مَا نَشَاءُ لِمَنْ نُرِيدُ» الإسراء/18 اينطور نيست كه بگويي اين پسر كه خواستگار من است، نماز مي خواند، بچه بدي هم نيست، ولي خانه ندارد، ماشين ندارد، تلفن ندارد، خانواده فقيري است، نه، اين را ردش كن، اين خوب است، اين پسر پولداري است، فاميل فلاني است، فلان، به هواي پول مثلا، حالا كاري ندارد كه ايشان فكرش چطور است، اخلاقش چطور است، به هواي فاميل و خانه و ماشين و تلفن زنش مي شود. بعد مي بيني از آخرت ماند، پسر پولدار هم ورشكست مي شود، «خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ» الحج/11 قرآن مي گويد «وَالْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» زندگي خوش مي خواهيد بايد تقوا داشته باشيد. «وَالْعَاقِبَةُ لِلتَّقْوَي» طه/132، اينها براي خوش عاقبت ها.

اما بدعاقبت ها، راجع به بدعاقبت ها هم كربلا سيماي خوش عاقبت و بدعاقبت است، الله اكبر، يك نفر مثل حرّ مي آيد توبه مي كند روز عاشورا، خوش عاقبت مي شود، يك نفر مثل زهير خوش عاقبت مي شود، يك نفر مثل خودِ مردم كوفه اول طرفدار، نامه دعوت مي فرستند، بعد امام حسين را مي كشند. خوش عاقبت و بد عاقبت.

7- خطر بد عاقبت شدن مؤمنان گنهكار

راجع به بدعاقبت ها آيه زياد داريم، قرآن مي گويد «آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا» النساء/137 ايمان داشت كافر شد، «ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ» البقرة/64 منحرف شد، پسر پاكي بود، الان هرزه مي گويد، چشمش هرز شد، دهانش هرز شد، سيگاري شد، نمي دانم، افكار بدي در كله اش است، اين چشم به حرام نگاه نمي كرد، حالا دائما دارد با چشمش گناه مي كند، اگر كسي گناه بكند و توبه نكند، آنوقت اين گناه ها جمع مي شود، جمع مي شود، آنوقت يك مرتبه منفجر مي شود بدعاقبت مي شود. قرآن بخوانم، «ثُمَّ كَانَ عَاقِبَةَ الَّذِينَ أَسَاءُوا السُّوءَي» الروم/10 عاقبت گناهكارها، «أَنْ كَذَّبُوا بِآيَاتِ اللَّهِ» لقمه حرام مي خورد، مي خورد، آنوقت اين لقمه حرام در نسلش اثر دارد.

چرا عاشورا پيدا شد؟ امام حسين سه تا سخنراني روز عاشورا كرد، سخنراني هاي كوتاه، آخرش فرمود مي دانيد چرا حرفهاي من در شما اثر نمي كند؟ (قد ملئت بطونكم من الحرام) شكمتان از لقمه حرام پر شده، اگر شكم لقمه حرام پر شود، ديگر تعليم و تربيت و جهان بيني و ايدئولوژي و امور تربيتي و نمي دانم واعظ و منبر اثر نمي كند. بايد مواظب لقمه حرام باشيم، گناه گناه مي آورد، لقمه حرام اثر دارد. انسان را بدعاقبت مي كند، امام حسين فرمود دليل اينكه شما اينطور شديد اين است كه لقمه حرام خورديد.

8- جلوگيري از اختلاط مردان و زنان در عزاداري ها

برادرها و خواهرها بحث را ايام عاشورا گوش مي دهيد. در آستانه عاشورا هستيم. در عزاداري ها شركت كنيد، من تذكراتي را در جلسه قبل دادم، اين عزاداري كه اين همه ارزش دارد با گناه آلوده نكنيد. اختلاط دختر و پسرها، زن ها عزاداري كنند براي خودشان، اين درست نيست يك مشت جوان لخت مي شوند سينه مي زنند، يك مشت دختر هم آرايش كرده يا غير آرايش كرده، مي ايستند نگاه مي كنند به بدن لخت مردها. اين گناه است. اگر مي خواهيم گناه بكنيم چرا به اسم عاشورا گناه بكنيم؟ درست نيست كه تكيه مي زنيم جوان ها در تكيه هستند، پيرمردها در مسجد، نماز و امام حسين يكي است، امام حسين مي توانست نمازش را برود در خيمه بخواند، مخصوصا آمد بيرون خيمه خواند، و سي تا هم تير زدند، نماز امام حسين دو ركعت هم بيشتر نبود، چون دوم محرم آمد، دهم شهيد شد، مسافري كه هشت روز است، ده روز كه نيست، نمازش شكسته است، نماز شكسته دو ركعت است، من شمردم سي و پنج تا جمله دارد دو ركعت نماز دو تا حمد دارد دو هفت تا چهارده تا، دو تا قل هوالله دارد، دو پنج تا ده تا و چهارده تا، بيست و چهار تا، دو تا ركوع دارد بيست و هشت و چهارتا سجده دارد سي و دو تا، چهار تا هم تشهد دارد، چهار تا كلمه، يعني براي سي و شش هفت تا جمله سي تا تير زدند به امام حسين، اما او نمازش را اول وقت خواند، حتي با اذان گفت، مستحبش را هم رها نكرد، اقامه را گفت، اذان را گفت، آنوقت عزادارهاي ما، اصلش، عزاداري بي جماعت يعني چه؟ يعني سوزن بي نخ، سوزن بي نخ چيزي نمي دوزد، عزاداري همراه با نماز اول وقت، عزاداري همراه با تاريخ كربلا، همه اش به طبل و دهل و شعر و اينها سرتان را گرم نكنيد، بالاخره تاريخ كربلا را بايد، يعني هر جواني كه در ايران هست بايد بتواند يك مقاله راجع به كربلا بنويسد، چطور شد اينها منحرف شدند، به چه وعده هايي؟ آيا به اين وعده هايي كه مي خواست چنين و چنان شود، سرنوشت شمر چه شد؟ سرنوشت هروله چه شد؟ سرنوشت عمر سعد چه شد؟ عاقبت يزيد چه شد؟ خودِ يزيد با اين جنايت چند سال حكومت كرد، محبوبيتش چه شد؟ يعني بايد يك كسي بنشيند تاريخ كربلا را از يك اسلام شناس استفاده كنيد، نماز اول وقت را بخوانيد، در عزاداري ها شركت كنيد.

خدايا، بحث امروزمان را دعا مي كنم، هرچه گفتم دعا مي كنم شما آمين بگوييد. به آبروي كساني كه خوش عاقبت بودند همه ما را خوش عاقبت قرار بده. (الهي آمين) به آبروي امام حسين قسمت مي دهيم ما را بد عاقبت قرار نده. (الهي آمين) براي حكومت ري امام حسين را كشتند، براي گرفتن جايزه از يزيد علي اصغر را كشتند، خدايا دنيا را پهلوي ما كوچك كن كه براي دنيا گناه نكنيم. (الهي آمين) بحثمان اين بود كه انسان ذره ذره آلوده مي شود اول چشمش است يك فيلمي مي بيند، بعد يك ذره يك ذره زبانش، گوشش، فكرش، يك ذره يك ذره همين طور روحش سياه مي شود كه ديگر موعظه امام حسين هم در او اثر نگذارد. خدايا ما را از آلودگي هايي كه ما را بدعاقبت مي كند حفظ بفرما.

والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته